۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه
به واگن های خالی ات فکر می کنم
۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه
شعر چیزی را عوض نمی کند دیگر
۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه
باور نمی کنم (باز هم شعر لعنتی)
۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه
شعر
فرش می شود خیابان
جلوی تو
و بدرقه ات می کنند
چند گنجشک بینوا
تا درب خانه
تو اما دیگر
فریب این خیابان خیالاتی را نمی خوری
در این هوای بعد از ظهر
به سمت دیگری می روی
شاید
جایی
کسی
به انتظارت باشد
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
شعر
و پنجره باز است
سکوت کرده ای
وپنجره باز است
خندیده ای
گریه هم کرده ای
و پنجره باز است
چیز مهمی نیست
اتفاق غریبی رخ نداده است
شیئی از چهارچوب
از شیشه
از شکاف در باران
باز مانده است
شیئی بی حفره
ثابت
متقارن
بی نقص در باران
باز مانده است
رفتنت را تماشا مي كند
ماه را مي پايد
ماه فريبكار را
ماه آن پشت را
بروي هم اين پنجره باز است
بروی هم این پنجره باز است
چيز مهمي نيست
اتفاق غریبی رخ نداده
شئ بي اهميي در باران
باز مانده است
۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه
درخت های لب جاده سبزسیرهای زیبایی هستند(19 بهمن 88 درست ساعت 10 :10 )
اين سنگ اشتباه افتاده است
می شود گفت نام ديگرش سنگ اشتباهی است
نمی توانم خانه ای بکشم
نمی توانم برای خانه دودکشی بکشم
نمی توانم برای دودکش به فکردختری باشم
نمی توانم برای دختربه فکرطنابی باشم
نمی توانم طنابی برای درختی بکشم
نمی توانم درختی برای دختری بکشم
این خانه اشتباه افتاده است
می شود گفت نام دیگرش خانه ی اشتباهی است
درخت های لب جاده سروند
درخت های لب جاده سبزسیرهای زیبایی هستند
می شود ماهی های ته رود را با دهان باز نکشی؟
گل های حاشیه سبز سیرند
این سبز اشتباه افتاده است
می شود گفت نام دیگرش سبز اشتبا هی است
چیزهای دیگری هم افتاده اند
مثلن خورشید افتاده است
مثلن درست افتاده است
زرد افتاده است
وسط آسمان افتاده است
می شود گفت نام دیگرش زرد اشتباهی است
وقتی رود از کنار خیابان می گذرد
چیزهای زیادی از کنار خیابان می گذرد
یک بطری خالی یک کفش کهنه مقداری شن مقداری سنگ ریزه
حتی ممکن است
یک بند رخت با لباس هایش از کنار خیابان بگذرد
وآدمهای زیادی همچنان که دنبا ل لباس هاشان می دوند
از کنارخیابان بگذرند
آدمهای زیادی دنبال وسایل زیادی
از کنار خیابان می گذرند
این خیابان اشتباه افتاده است
می شود گفت نام دیگرش رود اشتباهی است
وقتی مرد از کنار رود می گذرد
و کلید ها یش را در خیابان گم نمی کند
وقتی اداره ها تعطیل است
و ورود به اماکن عمومی ممنوع نیست
وسنگ درست آن وسط افتاده است
و گل های حاشیه سبز سیرند
ویک بطری خالی ویک بند رخت
با لباس هایش ازکنارت می گذرد
می شود گفت نام دیگرش مرد اشتباهی است
این زن اشتباه افتاده است
وقتی سنگ ها در امتداد رودها راه می افتند
و سبزه ها در امتداد رودها راه می افتند
و خورشید ها در امتداد رودها راه می افتند
و رود ها در امتداد رودها راه می افتند
و همراه خود
یک بطری خالی
یک بند رخت
یک کفش کهنه
مقداری شن و سنگ ریزه می آورند
می شود گفت نام دیگرش سنگ اشتباهی است؟
می شود گفت نام دیگرش سبز اشتباهی است؟
زرذ اشتباهی است؟
مرد اشتباهی است؟
نمی توانم خانه ای بکشم
وقتی ازامتداد رود برمی گردد
و کلید هایی که در خیابان گم نکرده است را
در قفل در می چرخاند
و گل های سیر حاشیه را در گلدان می گذارد
و لباس ها یش را از بند رخت آویزان می کند
نمی توانم خانه ای بکشم
این خانه
این خیابان
این سبز
این زن
این زرد
این مرد
نمی توانم خانه ای بکشم
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه
با آوازی همگانی بر سیم های روشنی و رابطه(شعر)
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه
بچه ها ! من همین الان یک نفر را کشتم + احضاریه های درگیری های 22 بهمن پارسال در دهدشت رسید
این روزها حوادث ناگوار زیادی در سطح شهرکوچک دهدشت از دزدی وتجاوز و آزار واذیت های جنسی گرفته تا قتل وخود کشی اتفاق می افتد. البته از بین همه ی اینها آمار قتل ودزدی ازهمه بیشتر است .آنهم نه در خانه ها که جایگاه همیشگی خشونت است بلکه در خیابان های شلوغ (درهم برهم )شهر .شاید بایک حساب سر انگشتی بشود گفت در این شهرستان کوچک سالانه بیش از 50 نفر در درگیری های خیابانی کشته میشوندوتقریبن به همان تعداد محکوم به اعدام اند .همه ی این اتفاقات را جمع میکنیم با احضار همگانی کسانی که در درگیری های 22 بهمن پارسال در لیست سیاه قرار گرفتند .آنهم درست قبل از 22 رعب انگیز بهمن امسال .میگویم هراس انگیز البته نه برای مردم خشونت کشیده وخشونت دیده وخشونت پروریده ی ما بلکه برای عاملین اصلی این خشونت ورزی ها وقتل ها وجنایات کوچه بازاری .وقتی در خیابان هاو دانشگاهها وتمام حوزه های عمومی وخصوصی مردم سراسر کشور شاهد جنایات این رژیم فاسد هستیم چطور انتظار داشته باشیم که خواهر وبرادر و پدر و مادر ودوستانمان در یک کینه ورزی ساده لوحانه ی خانوادگی و فامیلی که کم هم نیستند مجروح ویا کشته نشوند.این خشونت منتشر آیا پیامد عملکرد خود مجریان دولت کودتا وبالاتر از آن حکومت استبدادی و فرمایشی اسلامیشان نیست .از اعتیاد وبیماری های روانی وفیزیکی که بهتر است چیزی نگوییم .گفتن ندارد دیدنی های زیر گذرگاههای شهر، جسد های باد کرده وکبود چند شبه نه اینهار را دیده ایم همه .گفتن ندارد دیگر .اگر اقتصاد را عامل اصلی بدانیم اقتصادی که چرخه ی آن منحصرن در دست عد ه ی معلوم الحالی ست .که با نام ریس و وکیل و قاضی ونماینده مجلس و سرمایه دار وابسته به مافیای آنهایند .سرمایه ای که در دست آنهاست و وتفاله ی سودجویی های آن هم به دست مردم نمیرسد .اگر بگوییم این خشونت نتیجه اعدامهای همیشگی ست که به گفتار فوکویی تنبیه مراقبت نمی آورد اگر بگوییم که در غیاب فرهنگ است کخ چنین میشود میبینیم فرهنگ در گستره ی زبان جای میگیرد و همه ی ما خوب می دانیم که زبان ما مغموم و پاره پاره است امروز وفقط در حوزه ی واژگان تها کمتر از یک سوم آن در ادبیات مردم ما برجای نمانده است و همین ما را در یک سرازیری ناگزیر تاریخی انداخته که باید به هر چیزی چنگ بیندازیم تا انسانیت و فردیتمان تمام وکمال از دست نرود . تا هرروز صبح که از بستر بلند می شویم نگوییم من امروز یک نفر را کشتم .که آن یک نفر اگر دیگری نباشد حتمن خود ماییم .باید به خیابان بیاییم وبا هم باشیم .
۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه
نونی زینه وهگری یا نمه زینه
درختها بهتر از شما مي فهمند
مرداد چه بلايي سر جوانيم آورد
دادم به دست خورشيد
كه بي رحم تر از جهنم
يادم بياورد باران را
هيچ وقت تابستان را نمي بخشم
سيبي كنار عكس جوانيم
بود
به زمين افتاد
فرسود
بعد مردي با جاذبه ي دستهايش
آخرين يادگاريم را
روي سنگي نوشت
بهشت
و زمين براي هميشه
جاذبه اش را از دست داد .
((عزیز فریدونی))
.