مهرنویس: به گمانم برادرزاده ی عزیزبود که می گفت در آخرین سفرشان به تهران او پاچه ی شلوارش را تا زانو بالا برده بود آنهم یک لنگه اش را و بین جمعیت پابرهنه میدوید آلبته مثل دیوانه ها (اینطور میگفت و به گمانم با اندوه میخندید).به نشان اعتراض به خستگی رعایت کردن همه چیزمیدوید. نا امیدی زیستن در جهان یک سر سرکوب و دوندگی .... .این روزها دویدن به هر شکل و شمایلی در خیابان به هر دلیلی مجاز است .کتک خوردن کشته شدن و فریاذ زذن .با پای برهنه که چه عرض کنم عریان هم که باشی نابهنجاری به حساب نمی آید .اینقدر قانون شکنی و رفتارهای ضد بشری ذر خیابان میبینی که به قول خودمان "نونی زینه وهگری یا نمه زینه "
یادش گرامی کاش بود و سست شدن و ریختن پایه های استبداد را میدید
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر