۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

نونی زینه وهگری یا نمه زینه



درختها بهتر از شما مي فهمند

مرداد چه بلايي سر جوانيم آورد

دادم به دست خورشيد

كه بي رحم تر از جهنم

يادم بياورد باران را

هيچ وقت تابستان را نمي بخشم

سيبي كنار عكس جوانيم

بود

به زمين افتاد

فرسود

بعد مردي با جاذبه ي دستهايش

آخرين يادگاريم را

روي سنگي نوشت

بهشت

و زمين براي هميشه

جاذبه اش را از دست داد .

((عزیز فریدونی))

مهرنویس: به گمانم برادرزاده ی عزیزبود که می گفت در آخرین سفرشان به تهران او پاچه ی شلوارش را تا زانو بالا برده بود آنهم یک لنگه اش را و بین جمعیت پابرهنه میدوید آلبته مثل دیوانه ها (اینطور میگفت و به گمانم با اندوه میخندید).به نشان اعتراض به خستگی رعایت کردن همه چیزمیدوید. نا امیدی زیستن در جهان یک سر سرکوب و دوندگی .... .این روزها دویدن به هر شکل و شمایلی در خیابان به هر دلیلی مجاز است .کتک خوردن کشته شدن و فریاذ زذن .با پای برهنه که چه عرض کنم عریان هم که باشی نابهنجاری به حساب نمی آید .اینقدر قانون شکنی و رفتارهای ضد بشری ذر خیابان میبینی که به قول خودمان "نونی زینه وهگری یا نمه زینه "

یادش گرامی کاش بود و سست شدن و ریختن پایه های استبداد را میدید
.

هیچ نظری موجود نیست: