<<"بچه ها ! من همین الان یک نفر را کشتم " این را گفت و قمه ی خون آلودش را را با پیراهنش پاک کرد .>>این مینیمال رعب انگیز دوروز پیش در سطح شهر دهدشت اتفاق افتاد .به نقل از حاضرین بهزاد تقریبن 16 ساله که در پی درگیری مقتول با پدر آنهم برای پرداخت نکردن بدهی عقب افتاده در گیرشده بودد مرد تقریبن 35 ساله(متاهل) را به سلاح سرد از پای در آورد به دنبال این اتفاق خانواده مقتول مغازه پدر را به آتش کشیذ ند و خانواده ی قاتل به یکی از شهر های اطراف متواری شد.
این روزها حوادث ناگوار زیادی در سطح شهرکوچک دهدشت از دزدی وتجاوز و آزار واذیت های جنسی گرفته تا قتل وخود کشی اتفاق می افتد. البته از بین همه ی اینها آمار قتل ودزدی ازهمه بیشتر است .آنهم نه در خانه ها که جایگاه همیشگی خشونت است بلکه در خیابان های شلوغ (درهم برهم )شهر .شاید بایک حساب سر انگشتی بشود گفت در این شهرستان کوچک سالانه بیش از 50 نفر در درگیری های خیابانی کشته میشوندوتقریبن به همان تعداد محکوم به اعدام اند .همه ی این اتفاقات را جمع میکنیم با احضار همگانی کسانی که در درگیری های 22 بهمن پارسال در لیست سیاه قرار گرفتند .آنهم درست قبل از 22 رعب انگیز بهمن امسال .میگویم هراس انگیز البته نه برای مردم خشونت کشیده وخشونت دیده وخشونت پروریده ی ما بلکه برای عاملین اصلی این خشونت ورزی ها وقتل ها وجنایات کوچه بازاری .وقتی در خیابان هاو دانشگاهها وتمام حوزه های عمومی وخصوصی مردم سراسر کشور شاهد جنایات این رژیم فاسد هستیم چطور انتظار داشته باشیم که خواهر وبرادر و پدر و مادر ودوستانمان در یک کینه ورزی ساده لوحانه ی خانوادگی و فامیلی که کم هم نیستند مجروح ویا کشته نشوند.این خشونت منتشر آیا پیامد عملکرد خود مجریان دولت کودتا وبالاتر از آن حکومت استبدادی و فرمایشی اسلامیشان نیست .از اعتیاد وبیماری های روانی وفیزیکی که بهتر است چیزی نگوییم .گفتن ندارد دیدنی های زیر گذرگاههای شهر، جسد های باد کرده وکبود چند شبه نه اینهار را دیده ایم همه .گفتن ندارد دیگر .اگر اقتصاد را عامل اصلی بدانیم اقتصادی که چرخه ی آن منحصرن در دست عد ه ی معلوم الحالی ست .که با نام ریس و وکیل و قاضی ونماینده مجلس و سرمایه دار وابسته به مافیای آنهایند .سرمایه ای که در دست آنهاست و وتفاله ی سودجویی های آن هم به دست مردم نمیرسد .اگر بگوییم این خشونت نتیجه اعدامهای همیشگی ست که به گفتار فوکویی تنبیه مراقبت نمی آورد اگر بگوییم که در غیاب فرهنگ است کخ چنین میشود میبینیم فرهنگ در گستره ی زبان جای میگیرد و همه ی ما خوب می دانیم که زبان ما مغموم و پاره پاره است امروز وفقط در حوزه ی واژگان تها کمتر از یک سوم آن در ادبیات مردم ما برجای نمانده است و همین ما را در یک سرازیری ناگزیر تاریخی انداخته که باید به هر چیزی چنگ بیندازیم تا انسانیت و فردیتمان تمام وکمال از دست نرود . تا هرروز صبح که از بستر بلند می شویم نگوییم من امروز یک نفر را کشتم .که آن یک نفر اگر دیگری نباشد حتمن خود ماییم .باید به خیابان بیاییم وبا هم باشیم .
این روزها حوادث ناگوار زیادی در سطح شهرکوچک دهدشت از دزدی وتجاوز و آزار واذیت های جنسی گرفته تا قتل وخود کشی اتفاق می افتد. البته از بین همه ی اینها آمار قتل ودزدی ازهمه بیشتر است .آنهم نه در خانه ها که جایگاه همیشگی خشونت است بلکه در خیابان های شلوغ (درهم برهم )شهر .شاید بایک حساب سر انگشتی بشود گفت در این شهرستان کوچک سالانه بیش از 50 نفر در درگیری های خیابانی کشته میشوندوتقریبن به همان تعداد محکوم به اعدام اند .همه ی این اتفاقات را جمع میکنیم با احضار همگانی کسانی که در درگیری های 22 بهمن پارسال در لیست سیاه قرار گرفتند .آنهم درست قبل از 22 رعب انگیز بهمن امسال .میگویم هراس انگیز البته نه برای مردم خشونت کشیده وخشونت دیده وخشونت پروریده ی ما بلکه برای عاملین اصلی این خشونت ورزی ها وقتل ها وجنایات کوچه بازاری .وقتی در خیابان هاو دانشگاهها وتمام حوزه های عمومی وخصوصی مردم سراسر کشور شاهد جنایات این رژیم فاسد هستیم چطور انتظار داشته باشیم که خواهر وبرادر و پدر و مادر ودوستانمان در یک کینه ورزی ساده لوحانه ی خانوادگی و فامیلی که کم هم نیستند مجروح ویا کشته نشوند.این خشونت منتشر آیا پیامد عملکرد خود مجریان دولت کودتا وبالاتر از آن حکومت استبدادی و فرمایشی اسلامیشان نیست .از اعتیاد وبیماری های روانی وفیزیکی که بهتر است چیزی نگوییم .گفتن ندارد دیدنی های زیر گذرگاههای شهر، جسد های باد کرده وکبود چند شبه نه اینهار را دیده ایم همه .گفتن ندارد دیگر .اگر اقتصاد را عامل اصلی بدانیم اقتصادی که چرخه ی آن منحصرن در دست عد ه ی معلوم الحالی ست .که با نام ریس و وکیل و قاضی ونماینده مجلس و سرمایه دار وابسته به مافیای آنهایند .سرمایه ای که در دست آنهاست و وتفاله ی سودجویی های آن هم به دست مردم نمیرسد .اگر بگوییم این خشونت نتیجه اعدامهای همیشگی ست که به گفتار فوکویی تنبیه مراقبت نمی آورد اگر بگوییم که در غیاب فرهنگ است کخ چنین میشود میبینیم فرهنگ در گستره ی زبان جای میگیرد و همه ی ما خوب می دانیم که زبان ما مغموم و پاره پاره است امروز وفقط در حوزه ی واژگان تها کمتر از یک سوم آن در ادبیات مردم ما برجای نمانده است و همین ما را در یک سرازیری ناگزیر تاریخی انداخته که باید به هر چیزی چنگ بیندازیم تا انسانیت و فردیتمان تمام وکمال از دست نرود . تا هرروز صبح که از بستر بلند می شویم نگوییم من امروز یک نفر را کشتم .که آن یک نفر اگر دیگری نباشد حتمن خود ماییم .باید به خیابان بیاییم وبا هم باشیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر