۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

چه خرابي كه ته نوني

سَرَ دل كِردِمِه هر جا كه بره نيشينُم
چه خرابي كه ته نوني و ِ دَمش ايبينم

۳ نظر:

رضا سیدی پور گفت...

سلام.شعرت را در وبلاگ صدرا خواندم ولذت بردم. در این روزها ودرروزگاری این چنین وبا شعرها ی آنچنان خواندن این شعرروان وساده وبی نقص خوشحال کننده است ودیگران نیز با سلیقه های گوناگون اگر ببینند لذت خواهند برد.مدت هاست چنین شعری بدون تعریف وتعارف نخوانده م ونشینیده ام.دیگران را نمیدانم.
طاهر اکوانیان.

رضا سیدی پور گفت...

نظر بالا مال طاهر بود.البته من هم اون شعر و خوندم و با طاهر کاملن موافقم.البته اون شعر و اینجا ندیدمش

رضا سیدی پور گفت...

آی پرنده ی خوش سفر
روز اول

كه آمدي به دسته ی ما

تصور همه اين بود

كه آدمی

برایت گل می آوردند

نشانت می دادند به يكديگر

وحتی به نامی ديگر

صدايت ميزدند گاهی


من اما

شواهد زيادی نداشتم

تنها

از زخم روی بالهايت

فهميده بودم

كه پرنده ای


برايت پتو و لباس آوردم

و در پيراهنم پنهانت كردم.

منظور این شعره