۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

به واگن های خالی ات فکر می کنم

  از دفتری که بسته ماند:

به واگن های  های خالی ات 
 فکر می کنم
به گنجایش  سریع تو در حالی
که در ختان ازبرابر  کوپه  می گذرند
و مرا به جا نمی آوری  دیگر 

برف سریعتر از رد تو می بارد  
و در  حرکت پیاپی  تابیدن     
روزنه ای باز شده است  
که  من روی دوپایم راه میروم   هنوز
و خرس نیستم         
  اگر چه
             برف
                     سوراخهایم را تیره  می کند   گاهی 
طوریکه سریع  میشوند رهگذران
وبه ما  فکر میکنند
که بارش وسیع تر شده است
در  رد  پایمان

 در ایستگاه قطار  اما
فقط می توان دست تکان داد
ویا حرفی به اشتباه زد

تاتو به در خت هایت شبیه تر نباشی
من بر میگردم  
که به واگن های خالی ام  فکر کنی
وگنجایش مرا
اصلن جدی نگیری
در حرکت آن اتاق
برمی گردم من
 دست مالم را برمیدارم  از
زیر  آن درخت
و برایت دست تکان میدهم

در حرکت این اتاق هم ...
   
مهرنویس دوباره

۸ نظر:

اسماعيل مهران فر گفت...

سلام مهرگان اومدم بگم كه پيدات كردم و براي نوشتن بر مي گردم رفيق
شما باش
ما هم هستيم

خفروهر گفت...

اگر از اشکالات عمدتن همیشگی از جمله تقطیع نامناسب، کلمات اضافه به خاطر بی توجهی به زبان در بیانگرایی، تکنیک های کلیشه شده مثلن اول یک سطر هی تکرار شود یا نحو جمله بی مورد تغییر کند وفعل بیاید وسط جمله(در حالی که واقعیت زبان در شعر اینگونه نباشد)، نوع روایت و حضور آن رمانتیک همواره موجود در شعر که مبتنی بر یک من ِ قدرتمندِ متزلزل است اگر از این ها بگذریم شعر خوبی است. سطری مثل در ایستگاه قطار فقط می توان دست تکان داد و یا حرفی به اشتباه زد سطری کم نظیر است .() اگر چه در همین دو سطر می شود کلمه اما، و واو را حذف کرد و.../یا برف سریع تر از رد تو می بارد.
در مقایسه با شعرهایی که این چند روز تو اینترنت خوندم مثلن از بهزاد خواجات،داریوش معمار، لیلا صادقی ، علیرضا بهنام و افرادی مثل این ها که بیشتر با اسم و رابطه ضنده هستند(!)شعر تو چندین سر و گردن بالاتر است.حتا فقط به خاطر همین چند سطر نامبرده یی که گفتم.

طاهر گفت...

http://taherakvanianpoem.blogspot.comرا بخوان

آنا شکرالهی گفت...

دعوتید به نقشه خوانی و دوستی ...

عليرضاعباسي گفت...

درود بر تو مهرگان عزيز
شعرت را كه از زبان خودت هم شنيده بودم بسيار دوست دارم و از ظرفيت هاي تصويري و امكانات معنايي موجود در آن باز هم لذت بردم . مهرگان عزيز نوع استفاده ات از بسترهاي رمانتيك بسيار قابل توجه است و مي تواند براي بسياري از دوستان كه در چنين فضاهايي دچار مويه ،ناله و يا توصيف مي شوند آموزنده باشد .
در مورد زبان شعر همونطور كه خدامراد اشاره كرده مي شه از حرف ربط يا اضافه موجود چشم پوشي كرد ، اگرچه هنگام خوانش خودت مخاطب كمتر دچار گرفتاري سطري مي شه اما اين ممكنه هنگام خواندن شعر براي خواننده كمي چالش ايجاد كنه .
برات آرزوي شادي و پيروزي دارم.
به همه سلام گرم برسون- باميد ديدار

صادق گفت...

حذفیات خیلی دارد و تصویر خوب اولیه را خراب می کند

میثم متاجی گفت...

و کسانی که در من اند فراموش کرده اند

ساحل سهمی از دریاست

نه تعریفی از خشکی.

دعوتید به خواندن شعر.
درود بر شما

هرمزسعدالهی گفت...

درود عزیز...نیم ساعتی هست کاراتو دارم میخوننم..کار سنگت کار خوبیه !دیروز توی جلسه چالنگی هم که خوندیش به مونا و زری گفتم..فقط با 2..3تا سطر ا÷یزود اول ودوم زیاد موافق نیستم..که اونم جای تامل داره..

منو شناختی؟؟بعداز حرفای باباچاهی اولین شعرخان!!اون کار من اعتقاددارم اگر باشی از..
خوندم..
بم سربزن..قبلا اومدم...خوندمت..لینکم شدی..
کمی توی روایت کارات ویرایش میخوای.