به واگن های های خالی ات
فکر می کنم
به گنجایش سریع تو در حالی
که در ختان ازبرابر کوپه می گذرند
و مرا به جا نمی آوری دیگر
برف سریعتر از رد تو می بارد
و در حرکت پیاپی تابیدن
روزنه ای باز شده است
که من روی دوپایم راه میروم هنوز
و خرس نیستم
اگر چه
برف
سوراخهایم را تیره می کند گاهی
طوریکه سریع میشوند رهگذران
وبه ما فکر میکنند
که بارش وسیع تر شده است
در رد پایمان
در ایستگاه قطار اما
فقط می توان دست تکان داد
ویا حرفی به اشتباه زد
تاتو به در خت هایت شبیه تر نباشی
من بر میگردم
که به واگن های خالی ام فکر کنی
وگنجایش مرا
اصلن جدی نگیری
در حرکت آن اتاق
برمی گردم من
دست مالم را برمیدارم از
زیر آن درخت
و برایت دست تکان میدهم
در حرکت این اتاق هم ...
مهرنویس دوباره